گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل بیست و ششم
VI – آنتونیو کانووا: 1757-1822


ایتالیا در عصر ناپلئون، چنان در جنگ و سیاست درگیر بود، و روحیة عمومی یا بشردوستی در آن چنان ضعیف و ناچیز بود که نمی توانست از لحاظ هنری و مخصوصاً معماری آثاری به وجود آورد که با آنچه در عصری که سراسر اروپا نذورات سالیانة خود را نزد پاپها می فرستادند موجب اعتلا و سرافرازی ایتالیا شده بود رقابت کند، فلورانس، ونیز، و میلان، نظیر رم و ناپل، ثروتمند و خودمختار بودند. در آن دوران تعدادی ساختمانهای برجسته به وجود آمد: آرکودلا پاچه در میلان، اثر لویجی کانیولا (1806-1833)؛ تئاتر و لافنیچه در ونیز، کار سلوا (1792)؛ پالاتسو براسکی در رم، اثر کوزیمو مورلی (1795) با پله های مجللش؛ و نمای باشکوه تئاتر وسان کارلو در ناپل، کار نیکولینی. نقاشی جالب و قابل ذکری به وجود نیامد؛ ولی مجمسه سازان ایتالیا از حفاریهای هرکولانئوم الهام گرفتند و غرابتهای سبک باروک و وفور زینتی سبک روکوکو را ترک گفتند و در جستجوی طرحهای زیبا، بی تحرک، و سادة مجسمه های کلاسیک بر آمدند یکی از این مجسمه سازان اثری از خود به جای نهاد که هنوز دیده را خیره، و حس لامسة انسان را تحریک می کند، و یاد آن در خاطره ها باقی می ماند.
آنتونیو کانووا در پوسانیو در کنار آلپهای ونیز تولد یافت. هم پدرش مجسمه ساز بود و هم پدربزرگش؛ و هر دو در ساختن محراب و بناهای مذهبی تخصص داشتند. هنگامی که پدرش درگذشت (1760)، پدربزرگ آنتونیو را به خانه و سپس به کارگاه خود برد. آمادگی پسر برای کار و اشتیاق او به آموختن توجه جووانی فالیر را، که از اشراف آرسولو بود، به خود جلب کرد. فالیر پولی برای تحصیل آنتونیو در ونیز فراهم آورد، و پاداش او نخستین اثر قابل ملاحظة آن جوان به نام اورفئوس وائورودیکه بود. در 1797، با موافقت فالیر، به رم رفت، و در آنجا به تحقیق و مطالعه در آثار هنر باستانی پرداخت. رفته رفته به تفسیر وینکلمان

1. شبی که پاگانینی ویولن می نواخت، زنی از حال رفت، و چون به هوش آمد، گفت که شخص شیطان را ضمن نواختن او دیده است. آثار پاگانینی پر از دشواریهای شگفت انگیز است. ـ م.

دربارة مجسمه سازی یونانی که هدف آن نشان دادن کمال زیبایی از طریق شکل، طرح، و خطوط کامل بود گروید. بدین ترتیب، وی خود را وقف احیای سبک کلاسیک کرد.
دوستانش در ونیز دولت را ترغیب کردند که مستمری سالیانه، به قرار 300 دوکاتو طی سه سال بعد برایش بفرستد. این امر نه او را دلسرد کرد، و نه از کار بازداشت. آشکارا از نمونه های کلاسیک به تقلید پرداخت، و به نظر می رسد که گاهی تقلیدش با اصل برابری می کند. به این ترتیب، پرسئوس و مشت زن او که هردو در 1800 به انجام رسید، تنها آثار جدیدی بود که شایستگی آن را داشت که در تالار بلودره در واتیکان در کنار آثار کلاسیک که مورد تحسین جهانیان بود قرار گیرد. یکی از آثار او به نام تسئوس در حال کشتن قنطورس (1805)، و مجموعة عظیمی از مجسمه های مرمری که اکنون در باغهای سابق امپراطوری در وین قرار دارد، به آسانی ممکن است به جای یک شاهکار باستانی محسوب شود؛ ناگفته نماند که کانووا در نشان دادن عضلات وخشم قهرمانان مبالغه کرده است. بهترین آثار کانووا در زمانی ساخته شده که دارای حالت روحی آرامتری بوده و اخلاقی سازگارتر داشته است، از جمله هبه، در گالری ملی در برلین؛ در اینجا دختر زئوس و هر الاهة جوانی است که مجسمة زیبای او در حال حرکت ساخته شده، که مشغول توزیع شراب در میان خدایان است.
در این سال پرثمر (1805)، کانووا ساختن مشهورترین مجسمة خود را آغاز کرد، و آن مجسمة ونوس ویکتریس است که اکنون در گالری بورگزه در رم جای دارد. وی پولین بورگزه خواهر ناپلئون را ترغیب کرد که چنین حالت شهوت انگیزی به خود بگیرد. وی در آن زمان بیست و پنج ساله و در کمال زیبایی بود؛ ولی گفته می شود که آن هنرمند فقط چهرة او را مدل قرار داد؛ در مورد جامه و اعضای بدنش وی از قوة تصور و رؤیاها و خاطرات خویش الهام گرفت. انجام این مجسمه مدت دوسال به طول انجامید؛ سپس آن را در معرض دید و داوری مردم و همکارانش قرار داد. آنها از زیبایی غرورآمیز و پرداخت دوست داشتنی آن مجسمه به شگفتی افتادند، چه در اینجا با تقلید صرفی از بعضی شاهکارهای باستانی مواجه نبودند، بلکه با زنی زنده از عصر خود آن مجسمه ساز، که بنا به عقیدة برادرش، زیباترین زن آن عصر بود. کانووا او را به صورت هدیه ای به نسلهای بعد تقدیم کرد.
در 1802 ناپلئون از کانووا خواست تا از رم به پاریس بیاید. پاپ پیوس هفتم، که موافقتنامه ای با کنسول اول امضا کرده بود، به کانووا توصیه کرد فقط به عنوان یک ایتالیایی دیگر فاتح فرانسه به آنجا برود. وی مجسمه های نیمتنة چندی از ناپلئون ساخت، که جالبتر از همه در موزة محقر ناپلئون در دماغة آنتیب است. در اینجا آن جوان جنگجو به صورت ارسطوی واقعی در حال تفکر جلوه می کند. اثری دیگر که بدون دلیل شهرت دارد مجسمة تمام قدی از ناپلئون است که کانووا از گچ تهیه کرد، و پس از بازگشت به رم، از روی آن، با یک قطعه سنگ مرمر کارارا مجسمه ای از آن پرداخت که، در 1811، به پاریس ارسال و در لوور نصب

شد. اما ناپلئون به آن اعتراض کرد. ظاهراً علت اعتراض وی این بود که چنین به نظر می رسید که مجسمة بالدار پیروزی که در دست راست او قرار داده بود می خواهد از دستش بگریزد. لاجرم، به فرمان وی، آن مجسمه را در پارچه ای پیچیدند و از نظر پنهان داشتند. در 1816 دولت انگلیس آن را خریداری، و به ولینگتن تقدیم کرد؛ و اکنون، با ارتفاع 35/3 متری خود، در کنار پلة قصر ولینگتن در لندن، به نام اپسلی هاوس، قرار دارد. کانووا در 1810 دوباره به پاریس آمد تا مجسمه ای نشسته از ماری لویز بسازد. نتیجة این کار جالب نبود، ولی ناپلئون در حال عزیمت آن هنرمند، پولی جهت تعمیر کلیسای جامع فلورانس و تهیة بودجه برای آکادمی قدیس لوقا (برای هنرمندان) در رم به وی داد. پس از سقوط ناپلئون، کانووا به ریاست هیئتی منصوب شد که از طرف پاپ مأموریت یافته بود آثار هنری را که سرداران فرانسوی به پاریس فرستاده بودند به صاحبان اصلی آنها بازگرداند.
وی در رأس مجسمه سازان ایتالیایی عصر خود قرار داشت و در اروپا فقط اودون (1741-1828) بر او تفوق داشت. بایرن، که در ایتالیا بیش از فرانسه احساس راحتی می کرد، عقیده داشت که «اروپا – جهان – فقط دارای یک کانوواست» و «کانووا امروزه مانند بزرگان پیشین است.» احتمالاً بخشی از تحسین و ستایشی که از او به عمل می آید به سبب موج نئوکلاسیک بود که موجب شد رهبری کانووا، مانند داوید – و هر دو به کمک ناپلئون – در زمینة هنری مورد تصدیق همگان واقع شود. اما اروپا تا مدت زیادی به تقلید یا نسخه برداری از روی آثار هنری باستان قناعت نکرد؛ طولی نکشید که، نهضت رومانتیک، طرح و خطوط و شکل را تابع رنگ و احساسات قرار داد، و شهرت کانووا رو به زوال گذاشت.
شاید ذکر این نکته بی مناسبت نباشد که بگوییم کانووا اصولاً مرد خوبی بود، و به سبب فروتنی و پرهیزگاری و صدقه دادن و ارج گذاشتن به رقیبان خویش شهرت داشت. زیاد کار می کرد، و از آب و هوای مالاریاخیز رم، و نیز از تراشیدن مجسمه های یادگاری عظیم رنج می برد. در تابستان 1812 از رم بیرون رفت و به جستجوی هوایی صافتر و زندگیی آرامتر در شهر زادگاه خود پوسانیو رحل اقامت افکند. در همینجا بود که، در 13 اکتبر 1822، در شصت و چهارسالگی، دیده از جهان فروبست و همة افراد فهمیده ایتالیایی در مرگش سوگواریها کردند.